همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
باز یک نامه ی بی واژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
باز هم دفتر شعر من و باران شدید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی بیت النور است
آمد این گونه ولی هرچه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود و به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
آه بانو چه کشیدید نفس تازه کنید
خسته از راه رسیدید نفس تازه کنید
دل این شهر گرفته ست شما میدانید
تشنه ی آمدن است و شما بارانید
و کویر دل قم رحل و شما قرآنید
به دل شعر من افتاده شما می مانید
قم کویر است کویری که تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد
صبح شب میشد و شب نیز سحر هفده روز
چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز
بین سجاده ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز...
...دم به دم چشم ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضه ی زینب میخواند
بمان تا پنجره ی باغ ارم وا باشد
و از آن آینه در آینه پیدا باشد
حرمش موجب آرامش دلها باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
تا که ما روضه ی بسیار بخوانیم در آن
روضه های در و دیوار بخوانیم در آن
روضه ی گریه ی مادر به سر سجاده
مادرم بر سر سجاده زمین افتاده
سید حمید رضا برقعی
*********************************
بي هوايش پري نمي ماند
چشم هاي تري نمي ماند
واژه ي عاشقي وسط باشد
واژه ي بهتري نمي ماند
تا که قم هست و هست معصومه
بي حرم مادري نمي ماند
بانوي ما اگر اشاره کني
به تن ما سري نمي ماند
با ورود تو و امام رضا
عرصه ي محشري نمي ماند
يا بدون مقام خواهريت
عزت خواهري نمي ماند
اي کريمه همه فداي توأيیم
گريه کن هاي غصه هاي توأيیم
با غم و غصه آشنا بودي
مثل يک بغض بي صدا بودي
از همان کودکي همان اول
غرق درياي غصه ها بودي
زخم زنجير و ساق پاي پدر
به غم و درد مبتلا بودي
راهي ات کرد بغض دلتنگي
راهي ديدن رضا بودي
تو رسيدي به کشور ما و
مورد احترام ما بودي
همه گل ريختن روي سرت
گرچه از دلبرت جدا بودي
يادت آمد دلي که سوزان شد
خواهري را که سنگ باران شد
خواهري گفت اشک سهم من است
اي برادر چقدر دل شکن است ...
...اين که يک خواهري نگاه کند
به برادر که پاره پيروهن است
بدنت را محاصره کردند
حاصلش آه، زير و رو شدن است
در همت کرده اند و ميبينم
نيزه هايي که سهم يک بدن است
لشگر کوفه را کفن کردند
بدن تو هنوز بي کفن است
خواهرت مي رود ولي افسوس
دلبرش روي خاک پاره تن است
در گلو بغض بي صدا مانده
بدنت روي خاک جا مانده
مسعود اصلانی
*********************************
با همه عزت و مقام آمد
باز هم خواهر امام آمد
با سلام و درود وارد شد
قم که آمد به احترام آمد
**
همه اش احترام می کردند
دسته دسته سلام می کردند
همه جا مهر بود و گل باران
حق او را تمام می کردند
**
هیچکس ناسزا نگفت به او
جز درود و ثنا نگفت به او
هیچکس وقت آمدن غیر از
آیه انمّا نگفت به او
**
در دلش حول و التهاب که نیست
دست او بسته در طناب که نیست
لرزه بر جان او نیفتاده
حرفی از مجلس شراب که نیست
**
خوب شد که سری به نیزه ندید
خوب شد هیچ حرف بد نشنید
خوب شد وقت دست و پا زدنش
نیمه جان برادرش نرسید
**
قم عجب میهمان نوازی کرد
تا ابد ماند و سرفرازی کرد
قم عجب کرد آبرو داری
کوفه با آبرو چه بازی کرد
**
ای امان از غریبی زینب
وای از غم نصیبیِ زینب
هیچ چشمی به شام و کوفه ندید
دل قرار شکیبی زینب
**
بس که همچون حسین محو خداست
درد و غم پیش چشم او زیباست
تا خدا همچو زینبی دارد
پرچمش تا همیشه پابرجاست
برگرفته از وبسایت حاج منصور
*********************************
تشریف زهر آلود دست ناکسانی
کرده است باغ چهره ات را ارغوانی
رخت عزا بر قامت عمرت کشیده
یعنی همان از اولش هم در خزانی
دارد رضا از طوس می آید نه بانو؟
باید که هر طوری شده زنده بمانی
غارت شدی داغ برادر دیدی امروز
فردا برادر را به داغت می نشانی
از عمر کوتاهت ندیدی خیر، اما
زهراترین صاحب مزار این زمانی
ما پشت دستِ حیف بر دندان که یعنی
دیر آمدی و زود رفتی در جوانی
پای زیارت نامۀ مشتاقمان را
پشت غبار محمل خود می دوانی
با خود نگاه گریه دار تشنه ام را
تا چشمه سار روضه هایت می کشانی
محض عبور از کوچۀ پهلو گرفته
دادند از شهر شما نام ونشانی
این چند روزه با تو قم باغ بهشت و
نازل شده بی تو عذاب آسمانی
حالا که میل پر زدن از خاک داری
حالا که بیش از این نمی خواهی بمانی
دنیا نه جای تو نه جای عمه ات بود
نه جای دست بسته و قد کمانی
نه جای چوب خیزران و چشم زینب
یعنی اهانت بر لب شیرین بیانی
روح الله عیوضی
*********************************
زده آتش زمین آباد ما را
غروب چشم هایت ای مسافر
شدی دنبال یک نامه ز دلبر
میان کوچه های خسته عابر
**
پرستوهای بالت را شکسته
میان راه، سنگ بی وفایی
نیفتی ناگهان از پا که بانو
عمود خیمۀ عمر رضایی
**
عزادار دل زخم شما بود
زمین و آسمانِ شهر مردم
به پای چشمتان خرج خدا شد
حیای خاک و بوم و غیرت قم
**
ضریح مهر تو در سینه دارد
هوای قبر مخفیِ بهاره
عزای تو میان عرش بالا
عزای حضرت زهرا دوباره
**
گرفته از نگاهت زهر بی دین
شعاع نور و موج ناله ات را
شفای درد تو ذکر رضا بود
ولی از داغ او افتادی از پا
**
مگر تو زینب موسی نبودی؟
حسین آمد به بالینت به پا خیز
خدا را این که تا کوفه نرفتی
بهار تو نشد همرنگ پاییز
روح الله عیوضی
*********************************
دل من باز گرفته به حرم می آید
درد دلهاست که از چشم ترم می آید
باز هم پیش ضریح تو نشستم با اشک
لطف تو باز فقط در نظرم می آید
درهمه زندگی از بی تو شدن می ترسم
که اگر دست نگیری به سرم می آید
کاش آن لحظه ی پر غصه به دادم برسی
آه آن لحظه که وقت سفرم می آید...
زائری بود که هر روز حرم می آمد
چقدر پیش تو بوی پدرم می آید
می روم از حرمت حس من این است انگار
که کسی تا دم در پشت سرم می آید
شعر می خواند و می گرید و می گریاند
طبع من باز هم از سمت حرم می آید
سید محمد رضا شرافت
*********************************
دل تنگم دوباره بی بی جان
آمده خدمت حریم شما
بوده و هست این دلم بانو
بر سر سفره کریم شما
**
گاه وقتی که دل پر از درد است
مأمن بی قراریش هستید
پر گناه است این دل غمگین
شاهد گریه زاریش هستید
**
می چکد اشک تا که از چشمم
می سپارم دلم به دست خدا
نزدتان گریه می کند چشمم
چون خجالت زده است پیش شما
**
شده دل،دشت پر زعصیان و..
طالب چند قطره باران است
راستش این دلم کمی تنگ
حرم با صفای سلطان است
**
رفته از یاد این دل زارم
آن سحر های ناتمام حرم
شده ام من هوایی عشق و
گریه در بین ازدحام حرم
**
آمدم تا وساطتم بکنید
نزد سلطان عفو و جود و رضا
آمدم تا که مشهدی بروم
با نگاه کریم و لطف شما
**
التماس کمی دعا دارم
ای فراسوی باور دنیا
با دعای شما شود آیا
بروم مشهد و به کرببلا
**
السلام علیک یا سلطان
از تو من یک نگاه می خواهم
قسمت می دهم به شاه غریب
دیدن قتلگاه می خواهم
**
آخر کار قصد روضه و دل
تنگ آن روز سخت و جان فرسا
یاد آن روز واقعه کرده
یاد آن طعم تلخ عاشورا
سجاد صفری
موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - شهادت
برچسبها: اشعار وفات حضرت معصومه(س)